داستانی کوتاه و طنز، از باهوشی یک زن!





























دُختـَـــــــــــر آتـــــــــیش پارهــِــــ

دختــر بهـآرے

یه روز یه زن و مرد ماشینشون تصادف ناجوری میکنه و هر
دو ماشینبه شدت داغون میشه، ولی هر دو نفر سالم میمونن.- ببین چیکار کردی خانم! ماشینم داغون شده!
– آه چه جالب، شما یه مرد هستید!
مرد با تعجب میگه:
– بله، چطور مگه؟– چقدر عجیب! همه چیز داغون شده ولی ما دو نفر کاملاً
سالم هستیم!
– منظورتون چیه؟
– این باید نشونه ای از طرف خدا باشه که اینجوری با هم
ملاقات کنیم و آشنا بشیم!
مرد با هیجان زیادی میگه:
– اوه بله، کاملاً موافقم! این حتماً نشونه خوبیه!زن دوباره نگاهی به ماشین میکنه و میگه:
– یه معجزه دیگه! ماشین من کاملاً داغون شده ولی این بطری مشروب کاملاً سالمه! این یعنی باید این آشنایی روجشن بگیریم!- بله بله، حتماً همینطوره! کاملاً موافقم!
زن در بطری رو باز میکنه و به طرف مرد تعارف میکنه،مرد هم بطری رو تا نصف سر میکشه و برمیگردونه به زن. ولی زن در بطری رو میبنده و دوباره برمیگردونه به مرد! مرد با تعجب میگه:– مگه شما نمینوشین؟
زن با شیطنت خاصی میگه:
– نه عزیزم، فکر کنم الان بهتره منتظر پلیس باشیم !!!!



نظرات شما عزیزان:

بهارنارنج
ساعت23:50---19 تير 1393
خخخخ دمش گرم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





BᗩяᗩN |پنج شنبه 19 تير 1393 | 21:56 |

 ●•• پـ ـ ـآ ریـسـ اِســڪیـטּ ••●